- داو دار
- ادعا کننده
معنی داو دار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای داغ، چیزی که در آن اثر داغ و لکه باشد، کنایه از داغ دیده، مصیبت زده
مدعی، ادعا کننده
مدعی، ادعا کننده
مدیون
بد اندرون منافق
خواهان، ستیزه جوی آنکه ادعایی دارد مدعی، نزاع کننده پرخاشجوی، دادخواه متظلم
اژدها
بدخو، تندخو
گیاهی است از تیره بادمجانیان جزو دسته شابیزکها دارای برگهای کامل. گلهایش برنگ سفید و بنفش کم رنگ و قرمز و صورتی و زرد دیده میشود در حدود 70 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و گرم میرویند عوسج عرقد حضض فیل زهرج فیل زهره آسه
خمیازه، دهان دره
آنکه دوات با خود دارد، منشی دبیر
آمه دار
غوغا و جاه و جلال
سر نگاهدار، دارنده راز کسی
ساقی، پیاله دهنده
نوکری، زیر دست
چیزی که دارای خار و شوک باشد خار آور سیم خار دار، کرمی که در مصر و هندوستان زیاد دیده میشود و از مهمترین آفات پنبه است
ثبات و پایداری
دانه دانه، پراکنده و از هم جدا
کسی که یاری عدل کند
آنکه داوری کند، خدای متعال. داوری کردن، حکم کردن محاکمه کردن قضاوت کردن
نوبت دادن
میوه ای که در داخل آن دانه یا تخم باشد
بمنزله افسر بردار اعدام بر سردار: (خدیو تاجدارانی و آن کو همچو تیغ تو دو رویی کرد در ملکت سر او تاج دار افتد) (بدر چاچی)
آوا دار آوایین با صدا با آواز
سالمند، سال دیده، پیر
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
دارای تاج، کنایه از پادشاه
شان و شوکت، کروفر، جنگ وهیاهو
صاحب دکان، کاسبی که دکان دارد
کنایه از غوغا و هنگامۀ جنگ و پیکار، ده و گیر
متمول، ثروتمند، صاحب مال، صاحب چهارپا و ستور
هر میوه ای که در میان آن هسته یا تخم باشد، دارای دانه
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند